تمام امروز به نگاه مادرم فکر می کردم شاید درست مثل او نگاه می کردم نگاهم به نگاهش گیر کرده است گره می خورد و در یک نقطه در فاصله ای از بی زمان یکی می شود۰ژولیت چقدر من به تو شبیه شده ام درست مثل شباهت تو به شریفه مادرت زیر پنکه ای که گرمای تابستان مان را سرمی کشید و ما هر سه لیز می خوردیم در خواب روبروی آن حیاط کوچک که معنی زندگی بود با بوی غلیظ چای رُزی از خواب می پریدیم و همگی به زبان مادری می خواندیم با صدای خاله ویولت که قسَم می خورم به همان خوبی خانم هایده بود در همین شعر
…قبل از این بغض مستی که بشکند
بلوردِ تورنتونین
Leave a Reply