The American Dream

نوشت خیلی خسته ام میرم بخوابم ،اینجا ساعت ۷ شب بود اونجا حتما ۹. حافظه تصویری م کاناپه روبروی شومینه را به خاطر سپرده بود. فکر کردم شاید من از همه خوشیخترم که می توانم بروم هر دو ماه یکبار او را ببینم. سین دو سال شد که او را ندیده است ،میم هنوز بخاطر دیدن او بعد از دو سال به برگشتن فکر می کند ،سین دارد فردا می رود ترکیه که او را بعد از ۷ سال ببیند ،میم آنقدر او را ندید که کلا بی خیال رابطه شد.

فکر کردم فقط من نیستم که او را نمیبینم

%d bloggers like this: