…هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر نیآید (ICANTBREATH)

دو روز شد که همان راه را سر ساعت شش رانندگی می کنم. در راه با صدای بلند شوپن گوش می کنم ،تمام راه را خودخوری می کنم که منی که نه از اهالی سرفینگ م نه موهای بلند سشوآر شده نه حتی شب نشینی های باشکوه چرا اصلا درجنوب کالیفرنیا فرود آمده ام؟ از ماشین تا کافه پیاده قدم می زنم آن هم با  تاپ  نخی و یک دامن بلند حتی نخی ترکشیده تا روی قوزک پاهایم ،طبعن وسط دسامبر هوا نباید این شکلی باشد ،باد که درلابلای دامن ام میپیچد و قطره های اقیانوس که به صورتم می خورد ،یاد سرمای کشنده ی منفی پونزده درجه میافتم همون موقع  شال ترکمنم را دورم میپیچم با لیوان قهوه به سمت آب می روم به اقیانوس خیره می شوم ،تا قبل ازرسیدن به آب ها عصبانی بودم که چرا هیچکس ازاهالی نارنجستان این روزها ننوشت که نمی تواند نفس بکشد رو به موج ها نفس عمیق می کشم.به خاطر کارهای زیادی که این روزها سر خودم ریخته ام،یعنی یه جورایی ریخته است مدام احسای ضعف شدید جسمانی می کنم وقتی برگشتم خونه شایلوه تمام غذاهایی را که خورده بود ،بالا آورده بود،انگار به غذای جدیدش نساخته  یا برعکس.بیست دقیقه ای طول کشید تا زمین را تمیز کردم ،اما چاره ی دیگه ای ندارم باید به موعد تحویل همه پروژه ها  برسم ،به سمت ماشین برمی گردم پشت به اقیانوس ،الان دیگه ماشین را روشن کرده ام  دوباره همان حس لعنتی بر می گردد نمیتوانم نفس بکشم ،حالا که نفسم بالا نمیآید ترجیح می دادم با هفت لایه لباس وسط شلوغی جمعیت ی بودم که روزهاست نمیتوانند نفس بکشند

2 responses to “…هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر نیآید (ICANTBREATH)”

  1. SALOOME MIRIAN Avatar

    به راستی
    منی هم که نه از اهالی سرفینگم نه موهای بلند سشوآر شده نه حتی شب نشینی های باشکوه چرا اصلا واقعا چرا درجنوب کالیفرنیا فرود آمده ام

  2. SALOOME MIRIAN Avatar

    حرف دل من بود بلد نبودم بگم

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s

%d bloggers like this: