۲- دو دقیقه سکوت برای غزه

۳-  روزی که بغض ها را شکست،فیلم گرفته ام و گذاشتم روی اینستاگرام،مامان و بابا برای اینکه من بالآخره تصمیم گرفتم جمع بکنم و بروم خانه خودم مثل بچه ها بهانه گیری می کنند،میدونم نمی خواهند که من از این خانه بروم اما در یکسالی که گذشت بعضی روزها آنقدر روی مخ هم رفتیم که هر سه تن به مرز شهادت رسیدیم،مثل روزهایی که مامان با صدای بلند در سالن یانگ هالییوود را می بیند،بابا در  بالکن روی آی فونش بی بی سی فارسی تماشا می کند و من در اتاقم مثل سگ روی پروژه ای جدید کار میکنم.آن روز هیچکس جرات ندارد محل سکونتش را به سمت مرکز خانه ترک بکند چون درصد بالای جرقه از هر سه طرف کشنده است

۴- اینجا دختری نشسته/ به همه چیز شک می کند/ به دختری از محلی دیگر/حتی موهای طلایی آن زن از اهالی محل /دختر تا خرامیدن شک می کند/دست و پا می زند /بالا که میاید /در نفس خاموشش سکوت می شود /از محلی به محلی دیگر /شک می کند

۵- متعهد هستم  به بینابینیت،نه مینویسم نه نقاشی میکنم نه عکس میگیرم نه مجسمه می سازم نه فیلمنامه مینویسم نه فیلم می سازم نه بومیم نه جهان وطن نه انتزاعی نه فیگوراتیو نه جادویی نه واقع گرا نه تند و خنثی سبکی ندارم هم سیاه هم سفید هم مبهم هم روشن

۶- روزی که رفتم فرودگاه برای تکرار دوباره ها

۷ -دارم روی  پروژه ای کار می کنم به اسم از دگردیسی تا کاتارسیس،این پروژه هر روز تکرار می شود،مرزی ندارد و از فرمی به فرمی دیگرتغییر می کند،در حال حاضر پروژه فقط یک لوگو دارد،و ۱۲۰ صفحه تقریریه