آی فون را همیشه روی حالت لرزش میگذارم،در حالت عادی وقتی پیغامی میاید در شدیدترین حالت چهار تا پنج بار ویژویژ میکند،گوشی را شب ها میگذارم روی میز کنار تخت، بیست دقیقه بود که صدای ویژ ویژ قطع نمی شد و این به طور متوسط یعنی بالای سی تا پیغام،دستمو دراز کردم گوشی رو آوردم جلوی چشم هایم ببینم پشت این زمین لرزه چه کسی میتواند باشد.یک گروپ مسیج بود توی وایبر نوشته شده بود حیاط (ت) سوره،همین طور داشت آدم بهش اضافه میشد سرم رو چرخوندم ببینم تو حیاط آشنا میبینم،فرید و دیدم داد زدم فرید گفت بلورعزیزم از خواب پاشدی اونجا پر از آدم بود گفتم خواب نبودم کالیفرنیا الآن وقت اذان ظهره،اما بد جور خواب مونده بودم، دوباره سرم رو چرخوندم دست کاوه رو دیدم روش قرمز نوشته شده بود غزه،گفت بلورچی کجاهایی؟همهمه بود بین صدای بچه ها،بعضی ها مثل من و فرید و کاوه داشتن تند و تند مینوشتن، بعضی از بچه ها هم صدا پست می کردن،یاسمن هنوز همونقدر خوشگل بود،یعقوب تولدش بود و بچه ها بهش تبریک می گفتن بردیا طبق معمول امد یک سر زدیک سیگارهم کشید متلکش را انداخت و رفت. باورم نمی شد وسط حیاط سوره ام .زمان من دانشگاه روی پشت بوم یه کافه تریا داشت که همیشه مه رقیقی به خاطر دود سیگار توش در جریان بود،یادمه بچه ها یه گوشه ش بساط مطربی داشتند و ما دخترها هم همیشه اونجا به فرم خسته ای ولو بودیم،اونجا همه یه اسم مستعارداشتیم، اسد،بلور،موسیم،میزون نمیدونم چرا ما بچه های تآتر شبیه اعضای یک خانواده شده بودیم، البته توی بقیه گروه ها هم کم و بیش همین جریان یکم کم رنگ تر یا پر رنگ تر وجود داشت بین گروه تآتر و تجسمی یه پاگرد بود همون پاگردی که من توش هم ماهی شدم و هم ماهیگیر، سه سال بعد وقتی سوره منتقل شد به کارخانه آدامس خروس نشان،حیاط دار شدیم،حیاط پشتی و حیاط جلویی،وقتی حیاط دار شدیم من داشتم روی پایان نامه م کار می کردم تمثیل شناسی در آثار ویلیام شکسپیبر با دکتر قاسمی که برای سه ماه اومده بود ایران،خودمم تا امروز هیچوقت ربط تزم رو به تاترعروسکی نفهمیدم،اما همین قدر می دونم که پایان نامه اصولا در همه جای دنیا چیز مزخرفیه اصلا اسمش روشه پایان نامه یا به عبارتی بزن در برو،برای همین هم ده سال میشود در آرت اسکول گیر کردم. من از نقطه پایان متنفرم اینو وقتی فهمیدم که نمیتونستم از دوست پسرم پشت تلفن خداحافظی بکنم یا یا مثلا وقتی میومد خونمون دوست نداشتم که برود،میدونم که به خاطر این اخلاقم گاهی خیلی روی مخم،البته این روهم باید اضافه بکنم که خیلی وقت میشود که نه خانی آمده نه خانی رفته، بهش میگن زندگی ان تلکتوال امریکایی،شما خودتون روی بخش اول کلمه تشدید بگذارید.وسط خوندن هملت م، آخرین نسخه چاپی بارنز اند نوبل به نظرم جف دالون خوب توانسته است زبان شکسپیررا دربیاورد،منتظرم دیالوگ های اوفلیا با پولونیوس که تمام شد بروم در حیاط (ت) سوره سر و گوش آب بدهم
پ. ن حامد ممنون از معرفی من با صدای بینظیرت؛معرفی می کنم شیرین بلورچی از شاعران قرن ۲۳ همه ما شعرهایش را می فهمیم به جز خودش
Leave a Reply