توی جعبه ها دنبال نت هایی می گشتم که همیشه به دیوار روبروی میز کار می زدم،فکر کردم این شاید آخرین بار باشد که سروقتشون می روم،همه کاغذهای کاهی را بیرون کشیدم، کاغذ های تهران را نیاوردم اما اینجا سه سال شد که روی این کاغذها می نویسم،از بین کاغذها یکی را بیرون کشیدم مثل دیوانه ای که بخواهد با دست خط خودش استخاره بکند، نوشته بودم زمان آدم ها را دگرگون می کند اما تصویری که از آنها داریم ثابت می ماند وهیچ چیز دردناک تر از این تضاد میان دگرگونی آدم ها و ثبات خاطره نیست زیرش امضا کرده بودم مارسل پروست
Leave a Reply