یک: رفتیم سینما دارک شَدُز،پرسیدم تورنتو تنهایی، گفت دوست دخترش شیش ماه برگشته بیجینگ، پرسیدم چرا مگه هم و دوست نداشتین، گفت رابطه مون کاملا مشخص بود لین می دونست کجای کاره،پرسیدم کجای کار بود، گفت مهندس عمران بود اما کارش و دوست نداشت گفت کمکش کرده بود بتونه بره سِنِکا طراحی داخلی بخونه، پرسیدم خوب بعدش، گفت هیچی بعدش تورنتو کار پیدا نکرد فکر کرد اگه بره بیجینگ خوب می تونه کار پیدا بکنه منم حسابی تشویقش کردم که بره، پرسیدم پیدا کرد، گفت آره الان حسابی روبه راهه. پنج ماه بعد بود… با هم زندگی می کردیم لین ایمِیل زد گفت حالش دارد از بیجینگ بهم می خورد می خواهد برگردد تورنتو اصلا هم پول در نمی آورد نوشته بود فقط صدای بوق ماشین از بیجینگ در میاید، می خواست بداند میتواند چند روزی بیاید خانه او تا تا بگردد و برای خودش سر فرصت محل نزول پیدا بکند… ایمیل زد شرایط جدید را برای لین توضیح داد،لین هم در جواب گفت یو دیزِرو دِ بِست”یعنی تو لیاقت بهترین ها رو داری”، چند ماه بعد لین در تی اِن تی بود و هر دو مجبور به فرار شدیم البته من اجباری درفرار نمی دیدم یک هفته بعد دوباره لین اونجا بود این دفعه فرار نکردیم اونم از دیدن ما با هم خوشحال نشد،انگار که خیلی هم نمی دانست کجای کار بود.دلم می خواست می گفتم شما که این همه جمعیت دارید، ما خودمون کمبود مذکر داریم،شما دیگه دست از سرمون بردارید۰
دو:امروز دکترم از تورنتو نگرانم کرد،یکدفعه یاد اون روزی افتادم که با یاسمین رفته بودیم کِنزیگتون مارکت نهار بخوریم یه مانک بغل دستمون نشسته بود از همان ها که موهاشون و از تَه میتراشند،یاسمین ناخوداگاه گفت یو آر سو بیوتیفول،بعد اون با یک حالت عجیبی به یاسمین خیره شد و گفت درایدئولوژی ما زیبایی درونی تعریف شده،من هیچوقت نفهمیدم منظورش چی بود،برای من زیبایی تصویر بیرونی هم دارد۰
سه:بروم وسط اس اُ پی و بیجینگ و تورنتو و کالیفرنیا و دکتر گل محمدی ببینم کجای کار هستم. من هم همیشه تشویق شدم که تورنتو نمانم…بدون شک برای من همیشه میزان ناحیه روشن ماه، به موقعیت ماه نسبت به زمین و خورشید بستگی دارد۰
Leave a Reply