اگرماه پیش تهران را ندیده بودم شاید تحمل این دوری اینقدرها برایم سخت نشده بود.هیچ چیز درآنجا اذیتم نمی کرد درست برگشته بودم سرِجای خودم بین آدم هایی که شبیه من بودند آدم هایی که شبیه من نبودند را اصلا نمی دیدم، اگر مجبورمی شدم با نا شبیه هآ فقط تلفنی صحبت می کردم یا در حد خرید یک آب آلبالو ،یک پاکت شیر دوتا چیپس و یک ماست کاله تحملشان می کردم یا در حد قبض موبایلم وپول آژانس و کرایه تاکسی که در همین فاصله عرفا و شرعا و کلا و جزا و با دین و بی دین احترام هم داشتند. آن شبیه ها را هیچ جای دیگر دنیا به جز تهران پیدا نخواهم کرد و روزی که کارم اینجا تمام بشود این تمام دلیل برگشتنم خواهد بود هر کسی کو دور ماند از شبیه خویش۰۰۰
ده روزآمده ام تورنتو چون یک کاری را نیمه تمام گذاشته بودم باید تمامش می کردم چند نفر را هم خیلی دوست داشتم ببینم…او را هم باید می دیدم وگرنه می مردم ۰
این بار وقتی برگردم کالیفرنیا می روم یک تَتو شاپ پیدا می کنم در دَون تَون اِل اِی مثلِ آنجلینا جولی اسمِ پسررا هم تَتو می کنم دورِ مچ پایم زیرش هم امضا می کنم
حَمْد بلورینا
والسلام
Leave a Reply