تهرون که بودم مدام می گفت آدم نباید موقعیت معلول به خودش بگیره،راست هم می گه نق زدن بی فایده ترین ه اغلب۰دلم اونقدر برای تهران تنگ می شه که این بار روزی ده بار دارم بی خیال همه چیز می شم و به برگشتن فکر می کنم. می دونم بچه ها این روزا اینترنت ندارن این که حتی تو این فیس آبادم نمیشه ببینیم هم و حالم و بدتر می کنه،سی روزی که تهران بودم حد اعتیادم به اینترنت مایل شده بود به صفر،بعد از ظهر ها تو کافه خیالم راحت بود که با همیم روزم که خورشید درمی اومد خیالم حتی راحت تر بود می دونستم چی به چی ه و کی به کی اگه جفرسون می دونست چقدر دلم براش تنگ شده شاید دیگه مدام نمی گفت “بلور سرویس می کنی هان” آخه فرید من فقط می خواستم تدوین خوب بشه حالا هم که خوب شد پس بیا و یه چیزی بده به من که بزنم نباشم یه مدت… عکس ده تومنی رو هم آوردم گذاشتم درست بالای سرم که قابش بکنم و بعد هم یه جورایی خود سوزی نوستالژیک. باروت همه اون چیزی بود که کم داشتم اما تو سال های دوری نفهمیده بودم ِش،خدا رو شکرکه اینجا ایالات متحده ست با ستاره و صد آفرین حداقل تکلیفت با پرچمش معلومه نه یاد سالاد شیرازی می اُفتی نه دیل ِه ماری جوآنا برم یه پرچم بسازم از ترکیب سالاد و وید و ستاره پنج پر بزنم سر در خونه بلکه حالم بهتر بشه
بلور دِ هیروئین
Leave a Reply